تو غزلترین نگاهی توی باغ بی ترانه
دارم از تو زنده می شم اتفاق عاشقانه
منو حلقه کن تو دستت منو از تنت بیاویز
نذار از سکه بیفتم بابت این دل ناچیز
زخمیم از شب حسرت نرسیدم به تماشا
منو با خودت بیامیز تازه کن جانو به رویا
عطش جاده بوسه گر گرفته تا نگاهت
لحظه بونتو می گیره خیره می مونه به راهت
ساکتم در شب بی تو پرم از هجوم فریاد
حس بکر با تو بودن منو تا ستاره پر داد
* فرزاد حسنی*
نویسنده : فاطمه کیانی » ساعت 1:45 عصر روز چهارشنبه 87 خرداد 22